نگارا جز تو دلداری ندارم
بجز تو در جهان یاری ندارم
بجز بازار وسواس تو در دل
به جان تو که بازاری ندارم
ز کردار تو چون نازارم ای دوست
که در حق تو کرداری ندارم
ترا یاری به هر غم غمخوری هست
غم من خور که غمخواری ندارم
 


گل و شکوفه همه هست و یار نیست چه سود
بت شکر لب من در کنار نیست چه سود
بهار آمد و هر گل که باید آن همه هست
گلی که می طلبم در بهار نیست چه سود


 

love

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست 
                    

  

   نگویید که :خدایا مشکل بزرگی دارم

   بگویید که :ای مشکلات ! من خدای بزرگی دارم.

نظر از یادت نره


وقتی که کودک بودم به من گفتند همه را دوست بدار.

حالا که از میان همه به یک نفر دل بستم٬ می گویند فراموشش کن...


دختری به دوست پسر خود کفت:

من قشنگم.../گفت : نه

تو میخوای با من تا ابد باشی.../گفت: نه

پرسید:

اگه ترک کنم گریه میکنی ...

پسرگفت: نه

دختر ناراحت شد و گریه کنان خواست بره...

پسر دستش را گرفت و گفت:

تو قشنگ نیستی ...زیبا هستی...

با تو نمیخواهم تا ابد باشم...من نیاز دارم که با تو تا ابد باشم...

من گریه نمی کنم اگه ترکم کنی... من می میرم...

نظر از یاد نره

و قتی بارون چشات میگه وقت رفتنه وقت حکومت غمو ، حضور گریه منه سکوت گریه نگام ، هنوز به یاد شب عشقت تو قلب و دلم ،داغه و گرمه مث تب تو این سکوت بی صدا ، بازم دلم از تو رمید خسته و دل شکسته ام ، خالی ام از عشق و امید این گریه همیشگی ، مونده تو شبهای من تو این روزهای بی وفا ، عشق رو تو دادی یاد من


خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرشه

کبریای خود نداری

من چون تویی دارم و تو چون خود نداری

شعری که از دفتر دوست می خوانیم
برگ برگ نکنیم و به بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن بخوانیم وببوییم و معطر شویم.

وداع

فلک کوراست. دلم رنجور وویران است سخنها خفته در چشم نگاهم صد زبان دارد قدم لرزان روی کوچه می آیم
خدایا ترس من از چیست؟ عروس جشن امشب کیست؟ صدای شیخ می آید
عروس خانم وکیلم؟جوابم ده وکیلم؟
صدای آشنای بله می گویدو مردم یک صدا مبارکباد می گویند
آهای مردم شما هرگز نمی دانید 
عروسی را که سوی حجله می رانید 
که تا دیروز نگارم بود 
همین دیشب ذکر خیالم بود
     رفیقان بده باز آرید             مرا در غم خود تنها گذارید
 


اگه می تونستم تو دنیا یه چیز دیگه باشم٬
می خواستم اشک تو باشم...
که تو چشمات متولد بشم٬
روی گونه هات زندگی کنم
و
روی لب هات بمیرم...



نظراز یادتون نره

نمی دانم شاید من را از تو یا تو را از من جدا کردن و شاید هیچ زمان دیگری چنان که عاشقت بودم دیگر عاشقت نشوم. شاید هم بازی روزگار دوباره مرا عاشقت کند. نمی دانم شاید ان چنان فراموش کرده باشم که هیچ عاشقی نکرده باشد شاید هم چنان به یادت بیفتم که مجنون به فکر لیلی نیفتاده باشد.نمی دانم . نمی دانم.نمی دانم. فقط ای کاش ان که می خواهد من وتو ما نشویم خانه عمرش خراب شود.

اگر...

  اگر زندگی را دوست داشتم موقع زاده شدن نمی گریستم  

  اگر برای یک دنیا تو یک نفر باشی  برای یک نفر یک دنیایی