نمی دانم شاید من را از تو یا تو را از من جدا کردن و شاید هیچ زمان دیگری چنان که عاشقت بودم دیگر عاشقت نشوم. شاید هم بازی روزگار دوباره مرا عاشقت کند. نمی دانم شاید ان چنان فراموش کرده باشم که هیچ عاشقی نکرده باشد شاید هم چنان به یادت بیفتم که مجنون به فکر لیلی نیفتاده باشد.نمی دانم . نمی دانم.نمی دانم. فقط ای کاش ان که می خواهد من وتو ما نشویم خانه عمرش خراب شود.

اگر...

  اگر زندگی را دوست داشتم موقع زاده شدن نمی گریستم  

  اگر برای یک دنیا تو یک نفر باشی  برای یک نفر یک دنیایی
 

فقط یک کلام...

نــظـر   یـــادتـون نــره !

 

 
برای چشمه خاموشت بمیرم
کنار چشمه نوشت بمیرم
نمی خواهم در آغوشت بگیرم
که می خوام در آغوست بمیرم
نــظـر   یـــادتـون نــره !

 

ای کاش گل بودی و من از باغها میچیدمت

 یا که طلوعی بودی و از پنجره میدیدمت

ای کاش چشمانت ضریحی داشت چون رنگین کمان

هر وقت باران می گرفت از دور می بوسیدمت

 

 

عاشق آن کسی باش که به دو طرفه بودن عشق اصرار دارد .

 

           

           

 

این دفعه اگه داشت بارون میومد از زیرش فرار نکن برو زیر بارون ببین چنتا از دونه های بارون رو میتونی بگیری اندازه قطره های بارونی که تونستی بگیری دوستم داری اندازه قطراتی که نتونستی بگیری دوست دارم  .

خیلی خیلی... خوب

* چقدر سخته یکی رو با تمام وجود دوست داشته باشی و بدونی که  

    هیچ وقت بهش نمی رسی  .

* گفتی تا آخر دنیا باهاتم حالا میفهمم که چرا همش میگفتی دنیا دو روزه

*روزی که به دنیا امدی داشت بارون می امد ولی هوا ابری نبود . میدونی

  چرا ؟  ان روز فرشته ها داشتن از ان بالا گریه میکردن . چون یکی از

  انا کم شده بود  .

* اگه یه روز صبح از خواب پاشدی دیدی تو یه اتاق تاریک وقرمز هستی و

    تند تند داری تکون میخوری یه وقت نترسی ها تو توی قلب منی  . 

* عشق مانند ساعت شنی میمونه مغز را خالی و قلب رو پر میکنه . 

animated_pink_hearts.gif (3218 bytes)

کم کمک وقت خداحافطی ما از راه رسیده

 هوای تازه ی تنها یی ها از راه رسیده

بغلم کن آخرین بار

وقت رفتن رسیده

یک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم

که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بذارم

یه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه

یک کمی اشک و گلایه لای دستمال پیچیدم

وقتی دلم  تنگ تو شد

غم تو  توشه ی راهمه

 



به جای آنکه فردا دسته گل بزرگی بر قبرم گذاری با شاخه گلی یادم کن

و به جای آنکه سیل اشک بر مزارم ریزی با تبسمی شادم کن